مقدمه:

خطبه حضرت زینب(س) هنگام ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه پس از واقعه عاشورا در حضور مردم کوفه خوانده شد.
 
 زینب(س) در این خطبه، مردم کوفه را به سبب تقصیر در ماجرای عاشورا و کوتاهی در یاری امام حسین(ع) توبیخ کرد و از گناه بزرگی که مردم کوفه و خواص کوفه انجام داده بودند صحبت کرد.
 
مردم  کوفه در هنگام خطبه خواندن حضرت گریه میکردند که حضرت زینب گریه آنها را در مقایسه با جرائمی که مرتکب شده اند، نوعی نفاق و دورنگی و زشت و پلید به شمار آورده است،
 
زیرا مردان آنها، همان کسانی هستند که مستقیم در آن جرم بزرگ، یعنی جنایت خونبار کربلا شرکت کردند و زنانشان هم کسانی هستند که چنین مردان خیانتکاری را پرورش داده اند و اکنون همین ها گریه می کنند!!
 
در این مطلب به شرح مختصری از خطبه حضرت زینب سلام الله علیها که در کوفه در جمع مردم ایراد فرموده اند می پردازیم.
 

خطبه خواندن زینب

روایت شده است که چون اسیران کربلا را آوردند، زنان اهل کوفه گریبان چاک زده و زاری می‌کردند و مردان هم با آنها می‌گریستند. زین العابدین(ع)که بیمار بود با صدایی ضعیف و آهسته گفت:
 
«اینان بر ما گریه می‌کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟» آن گاه زینب دختر امام علی(ع) به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دم‌ها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد.
 
 حذیم اسدی روایت‌گر ماجرا گفته است: هرگز زنی پرده نشین را خوش سخن‌تر از وی ندیدم؛ گویی بر زبان علی سخن می‌راند.
 
او خدا را ستایش کرد و بر رسول او درود فرستاد و مردم کوفه را به خاطر رفتار دوگانه‌شان و کوتاهی در یاری امام حسین(ع) نکوهش کرد.
 
 و آنان را به کیفری بزرگ برای کشتن سید جوانان اهل بهشت وعده داد. پس از سخنان زینب، مردم حیران شده بودند و دست‌ها به دندان می‌گزیدند.(1)
 

سخن امام سجاد(ع) و آرام‌ گرفتن زینب

امام سجاد(ع) خطاب به زینب(س) فرمود: «عمه جان آرام بگیر، سرگذشت گذشتگان براى آنان که مانده‌اند مایه عبرت است.
 
 تو ، به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمندی. گریه و زارى، آنان را که رفته‌اند به ما باز نمى گرداند». با این سخنِ امام چهارم(ع)، زینب(س) آرام گرفت و سکوت کرد.(2)
 

بشیر بن خزیم اسدی

بشر بن غالب اسدی کوفی ملقب به ابوصادق فرزند یکی از صحابه پیامبر، غالب بن بشر اسدی(3) و از طایفه بنی‌اسد بوده است. (4)
 
بشر بن غالب در هنگام خروج امام حسین(ع) از مکه به سوی عراق در منطقه ذات عرق با وی دیدار کرد(5) حسین بن علی(ع) از او درباره اوضاع عراق پرسید.
 
 وی در جواب گفت دل‌های آنها با شما، اما شمشیرهایشان با بنی‌امیه است. امام سخن او را تصدیق کرد که خدا آنچه را بخواهد انجام می‌دهد. (6)
 
بشر در واقعه کربلا حضور نداشت. (7) اما ابن سعد در کتاب طبقات الکبری معتقد است که وی پس از واقعه عاشورا بر سر مزار امام حسین(ع) رفت و به‌خاطر همراه نشدن با امام حسین(ع)، اظهار پشیمانی نمود. . (8)
 

خطبه حضرت زینب (س)از منظر بشیر بن خزیم اسدی

«قالَ بَشیرُ بْنُ خُزَیْمٍ اْلأسَدیُّ» بشیر بن خزیم اسدی گفت:«وَ نَظَرْتُ إلَى زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ أرَ خَفِرَةً وَ اللهِ أنْطَقَ مِنْها کَأنَّها تَفَرَّعُ مِنْ لِسانِ أمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ أبِی طالِبٍ علیه ­السّلام»
 
 در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب سلام الله علیها را دیدم. و من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شَرم و حَیا باشد، در سخنرانی ناطق تر و تواناتر و چیره­ دست­ تر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.
 
«وَ قَدْ أوْمَأتْ إلَى النّاسِ أنِ اسْکُتوا» زینب یک اشاره به جمعیت کرد؛ همین جمعیتی که داشتند ضجه می­زدند و گریه می­کردند، و یک عدّه هم سر و صدا می­ کردند؛ یک اشاره کرد که ساکت!
 
«فَارْتَدَّتِ اْلأنْفاسُ وَ سَکَنَتِ اْلأجْراسُ» نفس­ها در سینه ­ها حبس شد. این تَصَرُّف ولایی زینب کبری است. این ولایت تکوینی است. نفس­­ها در سینه­ ها حبس شد؛ و جَرَس ­ها هم از صدا افتاد. حتّی دیگر صدای زنگونه ­ی حیوانات هم شنیده نشد. سکوت مطلق!
 

«ثُمَّ قالَتْ» بعد حضرت زینب شروع کردند به سخنرانی.

«الْحَمْدُ ِللهِ وَ الصَّلاةُ عَلَى أبی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ اْلأخْیارِ» شما فکر کنید یک بانوی داغ­ دار، با آن­همه مصائب و داغ، و با آن­حال عجیبی که آن­ها را به اسارت آوردند؛
 
حالا قوّت ایمان و روحیه­ ی عظیم خدایی این بانوی بزرگوار، و بعد هم بقیه­ ی اهل بیت علیهم السّلام که در آن­روز سخنرانی می­کنند را دیگر خوب می­شود دقت کرد.
 
 زینب کبری حمد خدا را به­جا آورد و بعد فرمود: درود خدا بر پدر من و بر جدّ من پیامبر خدا، و بر خداندان پاک او. یعنی زینب این­جا خودش را معرفی کرد که شما مردم مسلمان­نَما با دختر پیغمبر خدا چه کردید!
 
«أمّا بَعْدُ یا أهْلَ الْکوفَةِ یا أهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ أ تَبْکونَ؟ فَلا رَقَأتِ الدَّمْعَةُ وَ لا هَدَأتِ الرَّنَّةُ» امّا بعد؛ ای کوفیان، ای گروه دَغَل­  باز و فریب کار و بی­وفا؛ آیا گریه می­ کنید؟ اشک­ های شما هیچ­ گاه خشک نَباد، و ناله­ های شما هیچ­ گاه خاموش نشود.
 
«إنَّما مَثَلُکُمْ کَمَثَلِ الَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أنْکاثاً تَتَّخِذونَ أیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ» فرمود: مثال شما کوفیان مثال سَجاء، (همان زن سبک­سر دوران جاهلیت است که ادّعای پیغمبری کرد.
 
 او دستور می­داد که از صبح تا به شام پنبه­ ها را بِریسَند و به نخ تبدیل کنند، و با آن­ها ­پارچه ببافند. و بعد در پایان روز دستور می­ داد آن پارچه ­­ها را باز بتابند و دوباره تبدیل به پنبه کنند.) فرمودند :
 
مثال شما مثال آن­هاست. شما سوگند­های خودتان را وسیله ­ی فریب کاری بین خودتان قرار دادید.«ألا وَ هَلْ فیکُمْ إلاّ الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ وَ الصَّدْرُ الشَّنَفُ وَ مَلَقُ اْلإماءِ وَ غَمْزُ اْلأعْداءِ» فرمود:
 
 ای کوفیان؛ آیا در بین شما جز حرف­ های یاوه و بیهوده، جز وجودهای پلید، جز سینه­ های پر از کینه، و جز یک ظاهر مُتِمَلِّقی مثل کنیزکان تَمَلُّق­گو، و یک باطن کثیفی مثل دشمنان مُعانِد و سخن­چین، آیا چیز دیگری می­توان در وجود شما یافت؟
 
«أوْ کَمَرْعًى عَلَى دِمْنَةٍ أوْ کَفِضَّةٍ عَلَى مَلْحودَةٍ» یا شما را جز مثل علف­های هَرزی که لب لَجَن­ زارها می­ رویند، یا مثل نقره­ هایی که با آن روی قبر­ها را زینت می­ کنند،.
 
 یا گچ­ هایی که روی قبرها را با آن تزیین می­ کنند -­زیرا در بعضی روایات «قَصَّةٍ»[1] نقل شده که به معنای گچ است،- آیا چیز دیگری می ­توان در شما یافت؟
 
«ألا ساءَ ما قَدَّمَتْ لَکُمْ أنْفُسُکُمْ أنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْکُمْ وَ فی الْعَذابِ أنْتُمْ خالِدونَ» بعد فرمود: بَدا به حال شما؛ چه بد چیزی برای قیامت خودتان پیش فرستادید! چیزی که به خاطر او غضب خدا علیه شما برانگیخته شد، و شما به خاطر آن جاودانه در عذاب باقی ماندید.
 
«أ تَبْکونَ وَ تَنْتَحِبونَ» آیا گریه می­ کنید؟ آیا ضجّه می­زنید؟«إی وَ اللهِ فَابْکوا کَثیراً وَ اضْحَکوا قَلیلاً» آری به خدا سوگند باید بسیار بگریید و کم بخندید.
 
«فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها وَ لَنْ تَرْحَضوها بِغُسْلٍ بَعْدَها أبَداً» فرمود: شما زشت­ ترین چیزها را برای خودتان فراهم کردید؛ بزرگ­ترین ننگ­ ها را برای خودتان خریدید؛ دامن خودتان را به ننگی آلوده کردید که ابداً قابل شستن نیست. 
 
«وَ أنَّى تَرْحَضونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ وَ سَیِّدِ شَبابِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَ مَلاذِ خِیَرَتِکُمْ وَ مَفْزَعِ نازِلَتِکُمْ وَ مَنارِ حُجَّتِکُمْ وَ مَدَرَةِ سُنَّتِکُمْ» فرمود:
 
چگونه می توانید خون پسر پیغمبر خاتمِ انبیاء و معدن رسالت را، و خون آقای جوانان اهل بهشت را؛ خون کسی که پناه­گاه نیکان شما بود؛ خون کسی که در مصیبت­ ها و گرفتاری­ ها پناه­گاه و مَلجَأ و دادرَس شما بود؛
 
 خون کسی که نور وجود او برای شما و برای پیدا کردن راه حق، حجّت بود؛ خون کسی که در مسیر سنّت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم  پیشوا و مُقتَدای شما بود؛ دیگر چگونه می ­توانید این خون را از دامان پلید خودتان پاک کنید؟
 
«ألا ساءَ ما تَزِرونَ وَ بُعْداً لَکُمْ وَ سُحْقاً» چه بد جنایتی مرتکب شدید! همیشه از رحمت خدا دور باشید و مرگ بر شما.
 
«فَلَقَدْ خابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ اْلأیْدی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ‏ مِنَ اللهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ» فرمود: چگونه تلاش­ های شما به بیراهه و به هدر رفت؟
 
 دست­ های شما بریده باد که چنین جنایتی را مرتکب شدید. در این معامله ای که کردید هیچ سودی نَبُردید؛ یک­پارچه خسارت بود؛ و غضب الهی را بر جان خود خریدید و متوجه خود کردید؛ و ذلّت و مَسکَنَت برای همیشه بر شما وارد آمد.
 
«وَیْلَکُمْ یا أهْلَ الْکوفَةِ أ تَدْرونَ أیَّ کَبِدٍ لِرَسولِ اللهِ فَرَیْتُمْ» وای بر شما ای کوفیان! آیا می­ دانید که چه جگری از رسول خدا را پاره ­پاره کردید؟!
 
«وَ أیَّ کَریمَةٍ لَهُ أبْرَزْتُمْ» و چه پرده­نشینان بزرگواری را بی­پرده در مَعرض دید نامحرمان قرار دادید؟!
 
«وَ أیَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُمْ» می دانید چه خونی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را بر زمین ریختید؟!
 
«وَ أیَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَکْتُمْ» و می­دانید چه حرمتی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم  را شکستید؟!
 
«وَ لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْآءَ فَقْماءَ وَ فی بَعْضِها خَرْقاءَ شَوْهاءَ کَطِلاعِ اْلأرْضِ أوْ مِلْ‏ءِ السَّماءِ» فرمود: جنایت به شدت زشت و کَریه و وحشتناکی را مرتکب شدید؛ جنایتی به عظمت همه­ ی گنجایش زمین و آسمان ­ها.
 
«أ فَعَجِبْتُمْ أنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَماً وَ لَعَذابُ اْلآخِرَةِ أَخْزى‏ وَ أنْتُمْ لا تُنْصَرونَ» آیا تعجّب کردید که آسمان در این واقعه­ ی عاشورا خون بارید؟
 
بدانید عذاب آخرت برای شما به شدّت خوار کننده ­تر خواهد بود. و در آن روز هیچ­ کس نیست که به یاری شما بیاید.
 
«فَلا یَسْتَخِفَّنَّکُمُ الْمَهْلُ فَإنَّهُ لا یَحْفِزُهُ الْبِدارُ وَ لا یُخافُ فَوْتُ الثّارِ وَ إنَّ رَبَّکُمْ لَبِالْمِرْصادِ.» فرمود: شما از این­که خدا به شما مهلت داد، و بلافاصله عذاب نازل نشد که شما را نابود کند، خوشحال نباشید؛
 
از این سوء استفاده نکنید؛ فکر نکنید که مشکلی از شما حل شده. گمان نکنید این مهلتی را که خدا به شما داد، به سود شماست.
 
 فکر نکنید که این­که شما عجله به خرج دادید، و در ارتکاب این جنایت سبقت گرفتید، سبب می ­شود که خدا شتاب زده شما را کیفر کند. نه؛ خدا برای آن ­زمانی می­ گذارد که دادگاه عدل الهی برپا می­ شود.
 
 خدای متعال ترس این را ندارد که زمان از دست برود و شما از چنگ او بگریزید. انتقام این جنابت عظیم را به تَمامه از شما خواهد کشید. و خدای شما، پروردگار شما در کمین­گاه است. بعد سید بن طاووس می­گوید:
 
«قالَ الرّاوی: فَوَ اللهِ لَقَدْ رَأیْتُ النّاسَ یَوْمَئِذٍ حَیارَى یَبْکونَ وَ قَدْ وَضَعوا أیْدِیَهُمْ فی أفْواهِهِمْ» می گوید راوی این خطبه­ ی زینب کبری سلام­ الله­ علیها این­ گونه گفت؛ گفت:
 
 به خدا سوگند در آن­ روز من مردم را دیدم، در حالی که هیچ­ هوشی در سر نداشتند؛ مُتِحَیِّر و حِیران بودند؛ های­ های می­ گریستند و دست­ هایشان را بر دهان­ هایشان می­ گذاشتند.
 
  «وَ رَأیْتُ شَیْخاً واقِفاً إلَى جَنْبی یَبْکی حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ وَ هُوَ یَقولُ بِأبی أنْتُمْ وَ اُمّی کُهولُکُمْ خَیْرُ الْکُهولِ وَ شَبابُکُمْ خَیْرُ الشَّبابِ وَ نِساؤُکُمْ خَیْرُ النِّساءِ وَ نَسْلُکُمْ خَیْرُ نَسْلٍ وَ لا یُخْزَى وَ لا یُبْزَى‏.»
 
 راوی می­ گوید: من یک پیرمردی را دیدم که در کنارم ایستاده بود و های­ های می گریست. آن­قدر گریست که مَحاسن او از اشک چشم­ هایش خیس شده بود.
 
 و می ­گفت: پدر و مادرم به فدای شما باد! پیران و کهنسالان شما بهترین پیران و کهنسالانند، جوانان شما نیکوترین جوانانند، زنان شما بهترین زنانند، و نسل شما بهترین نسل­ هاست. شما نه خوار خواهید شد و نه در هیچ رویارویی ­یی شکست خواهید خورد.(9)
 

ماجرای خطبه:

کاروان اسیران کربلا را به «کوفه»، مقرّ فرمانروایی «عبیدالله بن زیاد»، حاکم منصوب «یزید بن معاویه»، وارد کرده اند. اسیران را در چهل کجاوه که بالای شترها قرار دارد حمل می کنند. (10)
 
امام سجاد(ع) که هنوز بیماری قبلی و رنجوری راه را به تن دارد، بر بالای شتری سوار است. تعدادی کودک مثل: «زید» و «عمر» فرزندان امام حسن(ع) در میان کاروان حضور دارند.
 
 دشمن برای نشان دادن عمق خباثت و قدرت خویش و نیز جهت ایجاد جوّ رعب و وحشت، دستور داد تا سرهای مقدس شهیدان و در جلو همه، سر مقدس حضرت امام حسین(ع) را بر سر نیزه ها زده و از جلو کاروان اسیران حرکت دهند. (11)
 
از سوی دیگر، پیر مردان و کودکان و زنان زیادی به تماشا آمده اند، زنان با مشاهدۀ آن وضع دلخراش، گریه سر می دهند، گریبان چاک می زنند، به سر می کوبند و فضای کوفه را آه و ناله و شیون و فریاد سوزناک انباشته می سازد!
 
بشیر بن خزیم اسدی، می گوید: «نظرت إلی زینب بنت علیّ(ع) یومئذٍ، و لم أر و الله خفرۀً قطّ أنطق منها کأنّها تفرغ عن لسان أمیر المؤمنین علیّ بن إبی طالب(ع)» .
 
در سال 61 هجری که مصادف با شهادت حسین بن علی(ع) و اسارت اهل بیت پیغمبر(ص) بود، من وارد کوفه شدم. آن روز زینب(س) دختر علی(ع) را مشاهده کردم که در میان ازدحام جمعیت سخنرانی می کرد.
 
 به خدا سوگند تا آن روز هرگز زن نجیب و با حیا و پوشیده ای را ندیده بودم که از زینب(س) شیواتر و فصیح تر سخن بگوید! گویا زینب(س) زبان علی(ع) را در کام داشت و سخن از دهان علی(ع) فرو می بارید! (12)
 
زینب(س) برای آغاز سخن، در حالی که امام زین العابدین(ع) با سخنان کوتاه خود تا حدّی مردم را آرام کرده بود، با دست به جمعیت اشاره کرد که آرام گیرند و ساکت شوند.
 
 تا وی بتواند سخن گوید. با اشاره زینب(س) جمعیت تماشاگر ساکت و کاروان متوقف شد و در نتیجه، سر و صدای زنگ شترها هم آرام گرفت.
 

چند نکته :

1ـ این خطبه را عالمان و محدثانی چون: «ابن طیفور» متوفای 380 هـ. «احمد بن علی بن ابیطالب طبرسی» متوفای 620 هـ. «سید بن طاووس» متوفای 664 هـ و مورخان و محدّثان دیگری در آثار خود آورده اند.
 
2ـ جناب ابن طیفور راوی خطبه را «خذیم أسدی»،(13) طبرسی «خذیم بن شریک اسدی»(14) و سیبد بن طاووس(15) و مجلسی «بشیر بن خزیم اسدی»(16) دانسته اند.
 
 که با توجه به تفاوت اندک موجود، نسخۀ «بشیر بن خزیم أسدی» صحیح تر به نظر می رسد. «شیخ طوسی»(17) و «سید محسن امین» هم، دربارۀ او می نویسند: «کان من أصحاب الأمام السّجاد(ع)» . (18)
 
3ـ با توجه به اینکه حضرت زینب(س) دختر علی(ع) و فاطمۀ زهرا(س) در پنجم جمادی الاول سال پنجم هجرت در مدینه به دنیا آمده(19) و در محرم سال 61 هجرت این خطبه را در کوفه ایراد فرموده، آن بزرگوار 56 سال سن داشته است.
 
4ـ اهمیت محتوای این خطبه آنگاه روشن تر می شود که بدانیم زنی 56 ساله، در حال اسارت، در محاصرۀ دشمنان مسلّح و سفّاک و داغدار مرگ شش برادر، چهار برادر زاده، دو فرزند و بالاخره مرگ ده ها عزیز و یاور دیگر، آن را ایراد نموده و با بیان مطالب حساب شدۀ خود به افشاگری، پاسخگویی و تأثیر گذاری انقلابی پرداخته است.
 
5ـ با توجه به اینکه در نسخه های مختلف اندکی تفاوت لفظی در متن خطبه وجود دارد، ما متن خطبۀ «ملهوف» و «بحار الانوار» که با هم تفاوت کمتری دارند و هم کامل تر به نظر می رسند مطرح می کنیم و ملاک ارزیابی قرار می دهیم.
 

توحید و نبوّت در شروع خطبه حضرت زینب

«الحمدلله، و الصّلاۀ علی أبی محمدٍ(ص) و آله الطّیّبین الأخیار» خداوند عالم را ستایش می کنم و بر پدرم محمد(ص) و خاندان پاک و برگزیدۀ وی درود می فرستم.
 
زینب(س) در آغاز سخن، اقرار به توحید و نبوّت را که دو رکن اعتقادی است و هر مسلمانی باید چنین باشد اعلام می دارد ودر مقابل مردم بهت زده و گریان، خود را فرزند پیامبر اسلام(ص) معرفی می کند تا از چهرۀ تزویر و فریبکاری حاکمان اموی پرده بر گیرد.
 
با تبلیغات دروغین، «بنی امیه» یزید بن معاویه را «امیر المؤمنین» معرفی کرده بودند! تا هر کس در برابر قدرت و حاکمیت او اعتراض و اقدامی صورت دهد، این عمل اقدام علیه امام مسلمانان تلقی شود و به آسانی بتوان آن را سرکوب کرد.
 
نسبت به قیام و ساحت مقدس حضرت حسین بن علی(ع) هم چنین تبلیغات شومی صورت گرفته بود و با این فریبکاری مسلمانان منفعت طلب را علیه آن حضرت شورانده بودند.
 
در صحنۀ نبرد کربلا هم، «عمرو بن حجّاج» یکی از فرماندهان لشکر «عمر سعد» وقتی در برابر سپاه حضرت امام حسین(ع) قرار گرفت، خطاب به نیروهای تحت فرمان خود گفت:
 
 «یا أهل الکوفۀ، إلزموا طاعتکم و جماعتکم، و لا ترتابوا فی قتل من مرق من الدّین و خالف الإمام...» (20)آری، عمرو، یزید را «امام» معرفی می کند و حسین(ع) را یاغی و خروج کننده علیه وی می شمرد.
 
 تا با این دروغ و اتّهام، بتوانند خون آن حضرت و یارانش را بریزند! و اکنون زینب با معرفی خویش و حسین(ع) و سایر شهیدان کربلا، به رسوا نمودن و افشای چهرۀ تزویر امویان پرداخته است.
 

سخن حضرت زینب با مردم فریب خورده کوفه

زینب(س) سخن با حاکمان و قدرت مندان مغرور و سر مست را به وقتی دیگر و جایی دیگر موکول می کند.
 
 روان شناسی زمان و تدبیر کارشناسانه، این اقتضا را دارد که مردم فریب خورده و منفعل را از پیکرۀ حکومت پوشالی بنی امیه بگیرد و قدرت او را در هم شکند. بدین جهت، اینگونه به سرزنش و محاکمۀ آنان پرداخت:
 
«یا أهل الکوفۀ، یا أهل الختل و الغدر أتبکون؟! فلا رقأت العبرۀ و لا هدأت الرنّۀ...» ای مردم کوفه، ای اهل حیله و مکر، آیا به حال ما گریه می کنید؟! اشک بریزید. اشک چشم شما مخشکاد، که هنوز از چشم ما خونابه روان است و شرارۀ دل آتشین ما، چهره های ما را گداخته است.
 
البته، عموم یاران حضرت حسین(ع) که به یاری او رفتند و در کربلا شربت شهادت نوشیدند، مثل: «ابو ثمامۀ صیداوی»، «بریر بن خضیر همدانی»، «عابس بن أبی شبیب شاکری»، «شوزب بن عبدالله»، «حبیب بن مظاهر اسدی»، «مسلم بن عوسجه»، «قیس بن مسهر صیداوی»، «عبدالرحمان بن عبدربّ انصاری»، «زهیر بن قیس بجلی» و... اهل کوفه بودند و به بیعت و پیمان خویش عمل کرده بودند. اما عموم مردم کوفه چنین نبودند. بدین خاطر، زینب(س) آنان را اینگونه مورد ملامت و نفرین قرار می دهد.
 
«إنّما مثلکم کمثل الّتی نقضت غزلها من بعد قوّۀ أنکاثاً، تتّخذون أیمانکم دخلاً بینکم» (21)وضع شما مردم، مانند داستان آن زنی است که رشتۀ خود را با قوّت بسیار به هم می تابید.
 
 و پس از پایان کار، آن را از هم می گسیخت. شما هم رشتۀ پیمان و عهد خود را آنگونه بستید و اینگونه پاره کردید! چون عهد و پیمان خود را وسیلۀ سود جویی قرار دادید و از عاقبت کار غفلت نمودید!
 
زینب(س)، وضع مردم کوفه را به این آیۀ قرآن مستند و مانند کرده و این آیه هم به یک داستان تاریخی نگران کننده و عبرت آموز اشاره دارد.
 
داستان از این قرار است که «ربطه»، دختر «عمرو بن کعب بن سعد» تمیمی مکی، «امرأۀ من حمقاء قریش» لقب گرفته بود و برای هر عمل احمقانه ای ضرب المثل گردیده بود.
 
 زیرا وی تعدادی کارگر داشت که از صبح تا ظهر آنان را به پشم ریسی وادار می کرد و از ظهر به بعد به آنان دستور می داد آنچه را تا ظهر رشته اند، از آن به بعد پاره کنند و درهم بریزند.
 
 واین عمل هر روز تکرار می شد. قرآن هم وضع مردم نمک نشناس و پیمان شکن را به داستان این زن تشبیه نموده بود. (22) و زینب(س) هم در سخنان خود به این داستان استشهاد کرد.
 

فریبکاری نکبت بار

«ألا و هل فیکم إلاّ الصّلف و النطف و ملق الإماء و غمز الأعداء، [أو] کمرعی علی دمنۀ، أو کفضّۀٍ علی ملحودۀٍ؟!» (23)
 
آیا از شما مردم، غیر از این خصلت ها که کار خود را در قالب خود ستایی، فساد قرار داده اید، شما چون کنیزان چاپلوس و دشمنان فریبکار رفتار کردید و چون گیاهی که روی پهن روییده باشد کار دیگری ساخته نبود و خود را مانند سکه های تقلّبی خوش ظاهر نشان دادید!
 
حضرت زینب(س) در این فراز از خطابۀ خویش هم، عموم مردم کوفه را ـ خواه آنان که به حکومت اموی پیوسته اند، یا راه گریز و بی وفایی را پیش گرفته اند، یا با سکوت و بی تفاوتی از کنار دعوت و یاری حضرت حسین(ع) گذاشته اند ـ سخت مورد تحقیر و سرزنش قرار داده است.
 
اکنون سال 61 هجری است و سابقۀ بی وفایی، سست عنصری و عدم وفا و استواری آن مردم، تاریخ دیرینه ای دارد.
 
در اوایل سال 40 هجری که امام علی(ع)، مردم کوفه را به جهاد و دفاع از شهر «انبار» دعوت کرد که مورد هجوم و غارت «سفیان بن عوف غامدی» از سوی «معاویۀ بن ابی سفیان» قرار گرفته بود.
 
 و آن مردم گرفتار ناخالصی و سست عنصری شدند، طی خطبه ای آنان را این گونه مورد سرزنش قرار داد: «یا اشباه الرّجال و لا رجال! حلوم الأطفال و عقول ربّات الحجال... قاتلکم الله لقد ملأتم قلبی قیحاً...» (24)
 
این مرد نمایان که روح مردانگی ندارید، رأی و اندیشه شما کودکانه است و فکر و عقل های شما چون رأی و عقل زنان پرده نشین می باشد!... خدا شما را نابود کند، که دل مرا پر از خون کردید!.
 
    زینب(س) در آغاز سخن، اقرار به توحید و نبوّت را که دو رکن اعتقادی است و هر مسلمانی باید چنین باشد اعلام می دارد و در مقابل مردم بهت زده و گریان، خود را فرزند پیامبر اسلام(ص) معرفی می کند تا از چهرۀ تزویر و فریبکاری حاکمان اموی پرده بر گیرد.
 
 با تبلیغات دروغین، «بنی امیه» یزید بن معاویه را «امیر المؤمنین» معرفی کرده بودند! تا هر کس در برابر قدرت و حاکمیت او اعتراض و اقدامی صورت دهد، این عمل اقدام علیه امام مسلمانان تلقی شود و به آسانی بتوان آن را سرکوب کرد.
 
پس از آن، امام حسن(ع) به هنگام پذیرش «صلح اجباری» یا صلاح اندیشانه، درباره مردم کوفه می فرماید: «أنّهم لا وفاء لهم و لا ذمّۀ فی قولٍ و لا فعلٍ...» (25)
 
آن حضرت در مقایسۀ وضع مردم کوفه با روزگاری که در رکاب امیر مؤمنان در جنگ «صفین» پیروزی نسبی به دست آوردند و در پاسخ به اعتراض یکی از «خوارج» مبنی بر پذیرش صلح، پرده از راز مهمی بر می دارد و می فرماید: «إنّکم لمّا صرتم إلی صفّین، کان دینکم أمام دنیاکم، و قد أصبحتم الیوم و دنیا کم أمام دینکم...». (26)
 
همچنین، امام حسن(ع) به هنگام ترک «کوفه» بعد از صلح و بازگشت به مدینه وقتی «مردم کوفه» بر آن وضع مظلومانه گریه می کردند، فرمود:
 
 «کرهت الدّنیا و رأیت أهل الکوفۀ قوماً لا یثق بهم أحدٌ ابداً إلاّ غلب، لیس أحدٌ یوافق آخر فی رأیٍ و لا هوی، مختلفین لانیّۀ لهم فی خیرٍ و لا شرٍّ» . (27)
 
بنابراین، سابقۀ مردمی که زینب(س) در سال 61 هجری، و پس از حادثه غمبار کربلا به سرزنش آنان می پردازد، بدین قرار بوده است.
 

عاقبت دردناک

دعوت مردم کوفه از حضرت امام حسین(ع) برای بیعت و پیروی از امامت او از یک طرف و پیمان شکنی آنان که علّت عمدۀ مظلومیت و شهادت آن بزرگوار و عزیزانش گردید از طرف دیگر، گناهی نیست.
 
 که به این سادگی ها قابل جبران یا فراموش شدن باشد و عاملان آن اگر چه «اشک تمساح» هم بریزند، باید منتظر کیفر دنیوی و اخروی خود باشند.
 
بدین جهت، زینب(س) ادامه می دهد: «ألا ساء ما قدّمت لکم أنفسکم إنّ سخط الله علیکم و فی العذاب أنتم خالدون» آری ای مردم کوفه، این را بدانید که با دست خویش بد توشه ای برای آخرت پیش فرستادید، زیرا خشم و سخط خداوند را برای خود فراهم کردید. و شما در کام عذاب ابدی برای همیشه گرفتار خواهید بود.
 
«أتبکون و تنتحبون! إی و الله فابکوا کثیراً و اضحکوا قلیلاً، فلقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوا بغسل بعدها أبداً»
 
آیا گریه می کنید و ضجّه و شیون سر می دهید آری، به خداوند سوگند باید هم گریه کنید، چون واقعاً شما سزاوار گریستن هستید پس بیشتر گریه کنید و کمتر بخندید زیرا گرفتار ننگ و نکبتی شده اید که، آثار آن هرگز پاک شدنی نیست.
 
 و برای همیشه چهرۀ شما در تاریخ بشریت، به بی وفایی و خیانت معروف خواهد ماند و از ننگ و رسوایی آن رهایی نخواهید داشت.
 
اکنون که زینب(س) فریادهای خود را چون پتک بر سر آن جماعت فرود آورده و درون آنان را از هم گسیخته و آماده یک تحول درونی نموده است، در عین حالی که افراد زیادی از خیانت خویش آگاه شده اند، به سراغ افشای ماجراو عمق فاجعه می رود:
 

می دانید چه کرده اید؟

«و أنّی ترحضون قتل سلیل خاتم الأنبیاء و سیّد شباب أهل الجنّۀ و ملاذ خیرتکم و مفزع نازلتکم و منار حجّتکم و مدرۀ سنّتکم؟ ألا ساء ما تزرون و بعداً لکم و سحقاً، فلقد خاب السّعی، و تبّت الأیدی و خسرت الصّفقۀ و بؤتم بغضبٍ من الله و ضربت علیکم الذلّۀ و المسکنۀ»
 
 آه، مگر شما می توانید ننگ کشتن فرزند و نوادۀ رسول خدا(ص) را از پروندۀ خود شست و شو دهید؟
 
 هرگز چنین کاری میسّر نیست، شما فرزند خاتم نبوّت و معدن رسالت و سید جوانان بهشت را کشته اید، کسی که در جنگ علیه کافران سنگر گاه شما و در جبهۀ حق پناهگاه شما بود، .
 
کسی را کشتید که کاانون آرامش ما و پشتیبان سخن شما، مددکار فهم و دانایی شما و مشعل هدایت و پیشوای راستین زندگی شرافتمندانۀ شما بود.
 
آری، شما با کشتن حسین(ع)، ننگی بزرگ و توشه ای بد برای خود فراهم کردید، شما خود را به هلاکت و نابودی گرفتار ساختید. زحمات شما به هدر رفت.
 
 دست تجاوز کار شما قطع باد که اینگونه سرمایۀ دین خود را به خسران و زیان کشاندید، چون هر چه داشتید از دست دادید و در عوض خشم و غضب الهی را خریداری کردید و برای همیشه شلاق ذلّت و زبونی، در زندگی و پس از آن بر پیکر شما نواخته خواهد شد!
 

با جگر گوشه پیامبر(ص)

گزارش پیام آور عاشورا از فاجعۀ کربلا و نهضت الهی حسین(ع) اوج می گیرد، تا در کانون قدرت امویان و دستیاران و همکاران و موافقان آنان، به عنوان ظلم و ستم و امام کشی، با وحشیانه ترین شیوۀ ممکن در سینه ها و اوراق تاریک تاریخ ثبت گردد و به مرور زمان با کنار زدن پردۀ تزویر و فریبکاری، قدرت پوشالی و حاکمیت خود کامۀ أموی را در هم فرو ریزد.
 
بدین خاطر، بانوی کربلا وقایع دردناک عاشورا را که در آن عمق سفّاکی دشمن و اوج مظلومیّت خاندان پیامبر(ص) در قیام الهی حسین(ع) نمودار گردیده بود، این طور تشریح می کند و دشمنان دژخیم را به محاکمه می کشاند:
 
«ویلکم یا أهل الکوفۀ أتدرون أیّ کبدٍ لرسول الله فریتم؟! و أیّ کریمۀٍ له أبرزتم؟! و أیّ دمٍ له سفکتم؟! و أیّ حرمۀٍ له انتهکتم؟!
 
[لقد جئتم شیئاً أدّاً تکاد السماوات یتفطّرن منه و تنشقّ الأرض و تخرّ الجبال هدّاً(28) ، لقد جئتم بها شوهاء صلعاء، عنقاء سواء، فقماء، خرقاء، کطلاع الأرض و ملاء السماء.
 
أفعجبتم أن تمطر السّماء دماً؟ ولعذاب الاخرۀ أخزی، و أنتم لا تنصرون فلا یستخفّنّکم المهل فإنّه لا یحفزه البدار و لا یخاف فوت الثّار، و أنّ ربّکم لبالمرصاد (29)» (30)
 
ای مردم کوفه، راستی نمی دانید چه کرده اید، می دانید چه پارۀ جگری را از محمد(ص) دریدید؟ چگونه پیمانی را با رسول خدا شکستید؟ می دانید چه زنان نازنین و پرده نشینی را به اسارت و آوارگی کشانید؟
 
 و چگونه حرمت و کیانی را از پیامبر اسلام ضایع نمودید؟ و چه خون های مقدسی را به زمین ریختید؟!زینب(س) با استناد به آیات قرآن مبنی بر عکس العمل خداوند در برابر کافران، ادامه می دهد:
 
به راستی شما ای مردم کوفه! عمل زشتی انجام دادید که بیم آن می رود، آسمان ها بشکافد و در هم فرو ریزد، زمین متلاشی شود و خراب گردد و کوه های محکم و استوار پراکنده شودو بر دامنۀ بیابان روان گردد.
 
آری، یقیناً شما عملی زشت، کاری احمقانه، رفتاری تباه، شیوه ای نابخردانه و روشی شرم آور اعمال کردید که جا دارد زشتی و سختی آن زمین و آسمان را تنگ و انباشته سازد و فرو ریزد!
 
ای مردم کوفه، راستی اگر از خیانت شما آسمان خون ببارد تعجّب می کنید؟!  اما این را بدانید که علاوه بر نکبت و ذلّت زندگی دنیا، عذاب دردناک و ذلیل کنندۀ آخرت همدر انتظار شماست و چنان گرفتار و دست به گریبان می شوید که هیچ کس شما را یاری و مدد نخواهد بخشید.
 
آری، ای مردم کوفه، شما به این مهلت و فرصت چند روز دنیا دل خوش ندارید و آن را آسان و ساده نشمارید، زیرا خداوند برای مجازات ستمگران عجله نمی کند.
 
 و بیم آن را هم که وقت آن بگذرد و انتقام خونها را نگیرد نداشته باشید، چون خداوند همیشه مراقب اعمال ماست و پیوسته در کمین ستمگران خواهد بود.
 
خطابۀ زینب(س) با آیۀ قرآن به پایان رسید، اما با بیان «می دانید چه جگری از رسول خدا(ص) دریدید؟!» عمق فاجعۀ کربلا را برای همگان به خوبی روشن ساخت تا عظمت و مقام حسین(ع) را درک کنند و در مقام جبران برآیند.
 
زینب(س) برای مردم کوفه بیان داشت که افراد و سردمداران آنان در کنار نهر فرات، حسینی را به شهادت رسانده اند که پیامبر اسلام(ص) او را، «سید شباب اهل الجنّۀ» نامیده بود. (31)
 
همچنین به یاد آن مردم آورد که رسول خدا(ص) فرموده بود: «حسین منّی و أنا منه، أحبّ الله من أحبّه» . (32)
 
چنانکه اعتراف تعدادی از صحابه رسول خدا(ص) را یاد آور شد که می گفتند، «حسین أحبّ أهل الأرض إلی السّماء» . (33)
 
و اکنون، این مردم و مدّعیان خلافت اسلامی، با سید امت، پاره تن پیغمبر(ص)، محبوب خدا و برترین انسان روی زمین، این گونه رفتار کرده است، اهل بیت او را به اسارت گرفته و شعار پیروزی سر می دهند!
 
به هر حال، زینب(س) ماجرای کربلا را بیان کرد. رفتار دشمن را با خاندان پیامبر(ص) شرح داد. پیام عاشورا را اعلام نمود و پرده از چهرۀ نفاق و تزویر بر گرفت. حال، نتیجۀ این خطابۀ شجاعانه و مبارزه قهرمانانه چه شد؟ اندکی به بحث درباره آن می پردازیم.
 

نتیجۀ :

به هنگام ایراد سخنرانی زینب(س)، که تحت مراقبت شدید مأموران دژخیم «عبیدالله بن زیاد» با کمال قوّت قلب، فصاحت و بلاغت متین، محتوای استوار، لحن دردمندانه و آهنگ پر طنین و کوبنده صورت گرفت،.
 
 چه افراد بی خبر و چه افرادی که فریب خورده و برای تماشا به گرفته بودنأ، بیدار شدند، منقلب گردیدند و سرانجام، آه و ناله، ضجّه و گریه و شیون فوق العاده و بی سابقه ای فضای کوفه را در کام خویش فرو برد؛ ورق عوض شد و شمارۀ معکوس حاکمیت یزید آغاز گردید.
 
بشیر بن خزیم می گوید: «فوالله رأیت النّاس یومئذٍ حیاری یبکون و قد وضعوا أیدیهم فی أفواههم» به خدا سوگند، آن روز مردم را مشاهده کردم که با ناراحتی و حیرت، سخت گریه می کردند و از تأثر و تأسف، دست و انگشت به دهان و دندان می گزیدند!
 
راوی ادامه می دهد: «و رأیت شیخاً واقفاً إلی جنبی، یبکی حتّی اخضلّت لحیته و یده مرفوعۀ إلی السّماء و هو یقول: بأبی أنتم و أمّی! کهولکم خیر الکهول، و شبابکم خیر الشّباب، و نسائکم خیر النّساء، و نسلکم خیر نسلٍ، لا یخزی و لا یبزی» (34)
 
پیر مردی را که در کنار من ایستاده بود مشاهده کردم، به طوری منقلب شده بود و گریه می کرد که چانه و محاسن او به شدّت می لرزید و دست خود را به سوی آسمان بلند کرده بود و می گفت:
 
پدر و مادرم به فدای شما اسیران! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانان شما بهترین جوانان، زنان شما بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل ها هستند! شما خاندانی هستید که هرگز گرفتار ذلت و زبونی و شکست و جدا شدن از مردم نخواهید بود.
 
امام زین العابدین(ع) با استماع آن خطبه و مشاهدۀ انقلاب روحی مردم، خطاب به زینب(س) فرمود: عمّه جان! آرام بگیر، زیرا در وجود بازماندگان گذشتگان، برای مردم درس عبرتی وجود دارد.
 
 «و أنت بحمد الله عالمۀٌ غیر معلّمۀٍ و فهمۀٌ غیر مفهّمۀٍ...» (35)و تو نیز، الحمدلله دانشمندی هستی که معلم به خود ندیده ای، و خردمندی هستی که استادی نداشته ای!
 
آری، خطبۀ حضرت زینب(س) در کوفه و در حال اسارت، از جنایت «بنی امیه» در کربلا و شهادت حضرت سید الشهدا(س) پرده برداشت.
 
 عمق فریبکاری و تزویر و ظلم و ستم امویان را آشکار نمود. بی وفایی و پیمان شکنی و آینده دردناک کوفیان را تبیین کرد. آنان را منقلب و متحول نمود.
 
 پایه های کاخ قدرت حاکمان غاصب و ظالم و قاتل را به لرزه افکند و بالاخره، غیر از بیان فاجعۀ کربلا و معرفی شخصیت و هدف حضرت حسین(ع) و یاران او، پیام خون شهیدان را به غفلت زدگان و فریب خوردگان ابلاغ نمود تا ادامۀ اسارت و خطابه ها، پیام شهادت و عاشورا را در مراحل دیگر نیز، استمرار بخشد...
 
اعلامیه از قتلگه کرب و بلا داد                    با زینب و سجاد، سوی شام فرستاد
این جمله ز خون بود، در آن نشریه مسطور     باید بشر از قید اسارت بود آزاد(36)
 

پی نوشت:

1.طبرسی، الاحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۰۴
2.سید بن طاوس، لهوف، ۱۳۷۸ش، ۱۷۴تا ۱۷۹/خوارزمی، مقتل الحسین، ص۴۵ تا۴۷/شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص215
3. ابن اثیر، اسد الغابه، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۳۶.
4. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۹.
5. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۹.
6. ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۶۹-۷۰.
7. جمعی از نویسندگان، مع الرکب الحسینی، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۱۹۰.
8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۴ق، خامسه۱، ص۵۰۱.
9.ابن نما حلی، مثیرالأحزان، ص 86.
10. منتهی الامال، ج 1، ص 295 و 296، چاپ اسلامیه.
11. دمع السّجوم، ترجمۀ نفس المهموم، ص 221.
12. در جنگ های قبیله ای، استفادۀ ابزاری از زنان هتاک و بی مبالات سابقه داشت. در جنگ احد هم هند، دختر عتبه و همسر ابو سفیان، با تعدادی از زنان با دریدگی جلو سپاه کفر قرار می گرفتند و سخن و اشعار مهیج و محرّک می خواندند و از نطق و بیان، به منظور اهداف شوم بهره می جستند. ر.ک: السیرۀ النبویه، ج 3، ص 72. بدین جهت، بشیر از سخنرانی زینب به صورت نجیب و پوشیده دچار شگفتی شده است
13. بلاغات النساء، ص 23.
14. الاحتجاج، ج 2، ص 23.
15. الملهوف علی قتل الطفوف، 192، چاپ اسوه.
16. بحار الانوار، ج 45، ص 108.
17. رجال شیخ طوسی، ص 88.
18. اعیان الشیعه، ج 14، ص 39.
19. زینب قهرمان دختر علی، ص 113.
 20. تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 249.
21. با تضمین از نحل، 92.
22. مجمع البیان، ج 3، ص 382، بحار الانوار، ج 45، ص 150.
23. همان.
24. نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، ص 70، خ 27.
25. الاحتجاج، ج 2، ص 12.
26. تاریخ ابن عساکر، ج 2، ص 225 و کلمۀ الامام الحسن(ع)، ص 98.
27. الحسن و الحسین(ع) سبطا رسول الله، ص 31.
28. مریم، 90 ـ 89.
29. فجر، 14.
30. الاحتجاج، ج 2، ص 31، الملهوف، ص 193، بحار الانوار، ج 45، ص 109.
31. کنز العمّال، ج 13، ص 622 و 621.
32. همان.
33. الأصابۀ فی تمییز الصّحابۀ، ج 1، ص 333.
34. الملهوف، ص 194، الاحتجاج، ج 2، ص 31، بحار الانوار، ج 45، ص 110.
35. الاحتجاج، ج 2، ص 31.
36. استاد بصیر، حسین پیشوای انسان ها، ص 34.
 

منابع:

https://hawzah.net/fa/Article/View/103091
http://taihoorgooyan.blogfa.com/post/411
https://fa.wikifeqh.irخطبه حضرت زینب در کوفه
https://www.niksalehi.com/din-andishe
https://fa.wikishia.net/بشر بن غالب اسدی
https://www.balagh.ir/content/17982
https://www.balagh.ir/content/818
https://erfan.ir/farsi/45300.html